کمال گرایی در نوشتن، مسالهای که به نظر میرسد افراد زیادی درگیر آن هستند و خود من هم در اوایل کار روزنامهنگاری و نویسندگیام تا حد زیادی به چنین دردی مبتلا بودم. در مقاله پیش رو میخواهم به این پرسش کلی پاسخ دهم که کمال گرایی در نوشتن چیست؟ و اگر کمال گرا هستیم، چگونه میتوانیم این ویژگی را در نوشتن کنترل کنیم؟
قبل از هر چیز بررسی کنید که آیا رفتارها و موقعیتهای زیر برای شما آشناست؟
- اغلب فکر میکنید برای نوشتن خیلی زود است و هنوز تجربه کافی ندارید؟
- اعتقاد دارید نخستین مطلب و اثری که قرار است از شما منتشر شود، باید بهترین باشد؟
- مطلبی نوشتهاید، اما به نظرتان میرسد که هنوز اشتباهاتی در آن وجود دارد که از دید شما پنهان مانده است؟ پس فعلا آن را بایگانی میکنید تا بعد.
- مدتهاست درباره موضوعی تحقیق و پژوهش کردهاید، اما فکر میکنید هنوز برای نوشتن زود است و نیاز به پژوهشهای بیشتر دارید. منتها در همان زمان کتابی یا مقالهای در همین موضوع میبینید که توسط فردی به مراتب از شما کمتجربهتر منتشر شده است.
- چندین صفحه مطلب نوشتهاید، اما فکر میکنید هنوز آنقدر جامع و کامل نیست که بخواهید آن را منتشر کنید. به نظرتان میرسد جنبهها و ابعاد دیگری هم از موضوع وجود دارد که باید به آنها هم بپردازید. پس هنوز برای انتشار زود است.
- مطلب یا کتابی نوشتهاید، اما پیش از انتشار آن را به چندین نفر نشان میدهید تا ایرادات احتمالی آن برطرف شود. همواره نگران این هستید که مبادا مطلبتان غلط علمی یا ویرایشی داشته باشد. پس بهتر است به n+1 نفر دیگر هم نشان دهید!
- و دهها حالت و رفتار مشابه دیگر.
اگر یکی از حالتهای بالا در شما وجود دارد، احتمالا به درد کمال گرایی در نوشتن مبتلا هستید! این ویژگی معمولا باعث میشود که متخصصین و به طور کلی افرادی که حرفی برای گفتن دارند، دست به قلم نشوند. یا اگر هم چیزی نوشتند، به تصور کاملنبودن و بهتریننبودن مطلبشان، آن را هیچگاه منتشر نکنند. بعضیها را هم دیدهام که نوشته خود را حتی به نزدیکانشان هم نشان نمیدهند.
کمال گرایی در نوشتن چیست؟
کمال گرایی، باوری غیرمنطقی است که اشخاص نسبت به خود و محیط اطرافشان دارند. افرادی که کمال گرا هستند، معتقدند که خود و محیط اطراف باید کامل باشد. در زندگی هم، هر کار و تلاشی باید بدون هیچ اشتباه و خطایی رخ دهد.
معمولا ریشه اصلی کمال گرایی وسواس و در برخی موارد ترس یا حتی عدم اعتماد به نفس است. حال اگر این تعریف ساده از کمال گرایی را به نوشتن تعمیم دهیم، افراد مبتلا به این درد با شرایطی شبیه به آنچه در ادامه توضیح میدهم، روبرو هستند.
هنوز برای نوشتن تجربه کافی ندارم
بعضی افراد فکر میکنند اگر قرار است کاری را شروع کنند، باید از قبل تمام فوت و فنهای آن را بلد باشند و بعد دست به کار شوند. آنها کتابهای زیادی میخوانند و به کلاسهای آموزشی مختلفی میروند. اما تصور میکنند که این آموزشها هنوز کافی نیستند و باید همچنان آموختن را ادامه دهند.
این تصور خوب و درستی است که باید قبل از انجام هر کاری آموزش دید. ولی هیچ آموزشی به تنهایی جای تجربه را نمیگیرد. مخصوصا مهارتهایی مانند نوشتن که نیاز به تمرین و بازخوردگرفتن از دیگران دارند.
خود من و بسیاری از دوستان نویسنده و روزنامهنگارم، بخش زیادی از چیزهایی که در نوشتن بلد هستیم را به کمک تجربه و بازخوردگرفتن از دیگران به دست آوردهایم. مثلا من تا وقتی که نخستین مطلبم منتشر نشده بود، متوجه بسیاری از نکات قوت و ضعف کارم نبودم. در ارتقای مهارتهای نوشتن نکات پنهانی وجود دارند که با هیچ آموزشی نمیتوان به آنها پی برد. این نکات اغلب منحصر به فرد هستند.
تجربه چیزی است که بر اثر کارکردن و گذر زمان به دست میآید. کار نویسندگی از پزشکی که با جان انسانها سر و کار دارد، حساستر نیست. بزرگترین پزشکان و جراحان هم از زمان دانشجویی کار خود را آهسته و پیوسته آغاز کردند و اکنون به سرآمدان زمان خود تبدیل شدهاند.
اجازه دهید در این خصوص شما را با یک مدل جهانی برای یادگیری آشنا کنم. در دهه ۱۹۸۰، مورگان مک کال، مایکل لمباردو و رابرت ایکینگر که سه تن از پژوهشگران حوزه منابع انسانی از طریق بررسی تجربیات دهها مدیر موفق، مدل یادگیری ۷۰-۲۰-۱۰ را ابداع کردند.
آنها دریافتند حدود ۷۰ درصد یادگیری کارکنان در مواجه مستقیم با تجربیات بهدست میآید. ۲۰ درصد به واسطه تعامل با دیگران و آموزشهای مستقیم تنها ۱۰ درصد در رشد مهارتهای شغلی آنها موثر است!
در این مدل سهم تجربه بسیار بالاست و اگر بخواهیم از این مدل در یادگیری شخصی (بهخصوص نویسندگی) بهره ببریم، یاد هر آنچه از نوشتن میدانید، به کار ببندید و نوشتن را آغاز کنید. به مرور با مطالعه، آموزش و کارکردن، مهارت نویسندگی خود را ارتقا خواهید داد. همیشه به خاطر داشته باشید، هیچ کس بدون پریدن در آب به شناگری ماهر تبدیل نمیشود.
میخواهم اثری بزرگ و خاص بنویسم
یکی از ویژگیهای افراد کمالگرا این است که آنها به سمت هدفهای غیرقابل دستیابی یا هدفهایی میروند که رسیدن به آن از عهده یک نفر خارج است. مثلا به سمت نوشتن کتاب یا اثری خاص میروند که واقعا کار بزرگ و پرزحمتی است. به خصوص کسانی که تجربه خیلی کمی در نوشتن دارند.
به طور مثال من در دوران نوجوانی به همراه دو نفر از دوستانم نوشتن یک دانشنامه جامع فضایی را آغاز کردیم. تقریبا طی سه سال بیش از هزار مدخل از این دانشنامه را گردآوری کردیم. اما بعد از این همه تلاش، بررسی کردیم که تنها ۳۰ درصد کار جلو رفته است! تازه همین مقدار هم به ویراستاری و تنظیم نیاز داشت. آن موقع حساب کردیم که اگر با همین انرژی و سرعت پیش میرفتیم، تهیه متن اولیه این دانشنامه حدود هفت سال دیگر از ما زمان میبرد.
متاسفانه همین موضوع ما را از ادامه کار دلسرد کرد. در این سالها هر وقت به سراغ پوشه مطالب این دانشنامه در رایانهام میروم، یاد شدیدترین کمالگرایی خودم در نوشتن میافتم. این کار در آن زمان نقش مهمی در افزایش دانستهها و تجربیات من و دوستانم داشت. اما تصور کنید ما با پشتکار و تلاشی که آن موقع داشتیم، (اگر کمالگرا نبودیم)، مطمئنا در آن سه سال حداقل یک یا دو عنوان کتاب خوب و مناسب با حجم و سطحی معقول نوشته بودیم.
نخستین مطلب من باید بهترین باشد
کارهای بزرگترین نویسندهها، کارگردانان سینما، هنرمندان و هر فرد شناختهشدهای که میشناسید را ببینید. چند نفر از آنها نخستین اثرشان بهترین آنها بوده است؟ کمالگراها در نوشتن اعتقاد دارند که نخستین مطلب آنها، باید بهترین کارشان باشد. زیرا معرف کارشان است. به همین خاطر بسیار وسواسگونه عمل میکنند.
اغلب آنها نخستین مطالب خود را با بهترین مطالب دیگران مقایسه میکنند. در حالی که این مقایسه اشتباه است. اول از همه توصیه میشود این مقایسه را کنار بگذارید و کلا کار خود را به هیچ عنوان با کار دیگران مقایسه نکنید. زیرا «مرغ همسایه همیشه غاز است»! توجه کنید که کار هر کس منحصر به فرد است و باید خود را با خود مقایسه کرد. کمالگراها در نوشتن، نخستین مطلب خود را با بهترین مطالب دیگران مقایسه میکنند.
حال با تمام این تفاسیر اگر انتشار نخستین مطلب برایتان خیلی سخت است و همچنان وسواس دارید و سختگیر هستید. میتوانید آن را در سطح محدودتری منتشر کنید. مثلا اگر مطلبی برای رسانه آماده کردهاید، آن را در رسانههای محلی و یا کممخاطب منتشر نمایید. یا اگر کتابی نوشتید، آن را با تیراژ محدودی چاپ کنید. همین الان امکاناتی وجود دارد که میتوان کتاب را در تیراژهای بسیار کم و حتی در حد ۵۰ نسخه هم چاپ کرد.
سپس نوشتهتان را به دوستان و افراد نزدیک و عموما مثبتاندیش نشان دهید و نظر کلی آنها را بپرسید. مطمئن باشید اول از همه با نظرات انرژیبخشی روبرو میشوید و اگر ایراد و اشتباه فاحشی در کارتان باشد، آنها با زبان بهتری به شما خواهند گفت. سپس خواهید دید که از مطالب بعدیتان رضایت بیشتری دارید.
مطلب من باید بدون اشتباه باشد
یادش بخیر در دوران مدرسه معلم انشایی داشتم که به هیچ انشایی نمره ۲۰ نمیداد؛ همیشه میگفت نمره ۲۰ برای خداست! وجود غلط و اشتباه در مطلب اتفاقی بدیهی است. مطالب بهترین نویسندهها هم عاری از اشتباه نیست. اما بگذارید اشتباهات و غلطها را در دو دسته متفاوت بررسی کنیم: اول اشتباههای علمی و مفهومی است و دوم اشتباههای ادبی هستند.
اشتباههای علمی
اگر نگران آن هستید که مطلب شما ممکن است غلط علمی داشته باشد، پس آن را به یک یا دو نفر دیگر نشان دهید تا بخوانند. به این کار ویراستاری علمی میگویند. این کار کاملا پذیرفتهشده و رایج است.
برخی بنا به دلایلی از این کار طفره میروند. مثلا خجالت میکشند که نکند غلطی در مطلبشان پیدا شود و آبرویشان برود! اصلا کار ویراستاری با همین هدف انجام میشود. پس ترس و خجالت را کنار بگذارید.
برای ویراستاری علمی باید در نظر داشته باشید که فردی را برای ویرایش مطلب خود انتخاب کنید که از نظر سطح علمی همرده یا بالاتر از شما باشد. معمولا وقتی مطلب ما را فرد دیگری میخواند، بخش زیادی از ایرادات علمی آن برطرف خواهد شد. این خودش میتواند تا حدود زیادی خیال کمالگراها را در نوشتن آسوده کند. با این کار اگر بعد از انتشار مطلبتان فهمیدید هنوز غلط دارد، حداقل یک نفر شریک جرم دارید و همه چیز صرفا به پای شما نوشته نمیشود!
ولی اگر بعد از انتشار مطلبتان، غلط علمی در آن پیدا شد، چه؟ مطمئن باشید دنیا به آخر نرسیده است. اگر مطلب در سایت اینترنتی منتشر شده است، به راحتی میتوان آن را ویرایش کرد. اگر هم در رسانه چاپی انتشار پیدا کرده است، قانون اصلاحیه را برای همین مواقع گذاشتهاند.
اگر کتاب چاپ کردید، در ویرایش بعدی میتوانید آن را اصلاح کنید. حتی برخی نویسندگان برگه کوچکی که حاوی برخی اشتباهات علمی مهم در کتاب است را به تعداد نسخ منتشرشده از کتاب، چاپ میکنند و پیش از توزیع کتاب درون آن قرار میدهند. یا اگر کتاب توزیع شده باشد، برای مراکز فروش ارسال میکنند.
همیشه راهی برای اعتراف به اشتباه و جبران آن وجود دارد. متاسفانه یا خوشبختانه امروزه اعتراف به اشتباه خود افتخار بزرگی است! چیزی که باید امری بدیهی باشد.
اشتباههای ادبی
نوع دوم از اشتباهها در مطالب، غلطهای املایی و نگارشی است. راستش را بخواهید اگر مطلب شما توسط ۱۰ ویراستار زبرردست ادبی هم ویرایش شود، مطمئن باشید نفر یازدهم باز هم در مطلب شما یک غلط دیگر پیدا میکند.
سعی کنید ویراستار ادبی خوبی پیدا کنید تا کار شما را در سطح مناسب و قابل قبولی ویرایش کند. بعد از آن خیلی سختگیر نباشید. فقط حواستان باشد که در انتخاب ویراستار خوب دوباره کمالگرایی به سراغتان نیاید.
من باید مطالعات بیشتری داشته باشم
بله؛ شما هر چقدر بیشتر مطالعه کنید، مطمئنا مطالب بهتر و غنیتری مینویسید. ولی برای نوشتن، مطالعه هم حدی دارد! تا به حال هر چقدر که مطالعه کردهاید را مکتوب کنید. مثلا اگر امروز با توجه به مطالعات خود قادرید ۲ صفحه مطلب بنویسید، عیبی ندارد. به مرور با استمرار مطالعه به روزی خواهید رسید که درباره همان موضوع قادرید کتاب بنویسید. فقط مهم است که سعی کنید هر چه مینویسید، صحیح و درست باشد. همین کافی است.
مطلب من هنوز ناقص است
حتما بارها با این جمله در مطالب و سخنرانیها روبرو شدهاید که «پرداختن به فلان موضوع از حوصله این بحث خارج است!» در نوشتن باید در نظر داشت که پرداختن به خیلی از موضوعات از حوصله بحثها خارج است. مثلا نمیتوان انتظار داشت که در یک مطلب یا کتاب به تمام ابعاد و زوایای یک موضوع پرداخت و آن را بررسی کرد. بعضی افراد، احساس میکنند هر چه مینویسند باز هم کم است و هنوز مطالبی هست که باید به نوشته خود اضافه کنند.
من نام این حالت را جامع گرایی در نوشتن گذاشتهام. سعی کنید سوژههای خیلی کلی برای نوشتن انتخاب نکنید و در هر مطلب از یک زاویه یا نگاه خاص به موضوع بپردازید. این کار، نوشتن را راحتتر میکند و از ابتلای شما به درد جامعگرایی جلوگیری میکند.
—***—
در پایان مطالعه مقالات زیر میتواند برای شما بسیار مفید باشد:
بخوانید: موانع نوشتن چیست و چگونه آنها را برطرف کنیم؟
بخوانید: چگونه نویسندگی را شروع کنیم؟
از اینکه مطالب کاربردی و مفیدی را ارائه میدین ممنونم. موفق باشید
ممنون از اظهار لطف شما
به نکات خیلی خوبی اشاره کردید جناب رضائی. این ترس از اینکه مطلب من چطور از آب درآمده و چه بازخوردی خواهد داشت، حتی برای کسی که سالهاست مینویسد هم وجود دارد. من گاهی وقت ها با یک هراسی سراغ مقالهٔ تازه چاپ شدهام میروم و جرأت نمیکنم به محض باز کردن مجله، آن را بخوانم. چون نمیدانم از دید مخاطب، آن مقاله چطور از کار درآمده! و واقعاً اگر بنا به مدام ویرایش کردن و اصلاح متن باشد، این کار انتها نخواهد داشت.
جناب قزوینی عزیز
ممنون از نظر و پیامتان
دقیقا درست میگویید. شاید لازم باشد جایی از دستمان را داغ کنیم که هر وقت کمالگرایی به سراغمان آمد بلافاصله یاد آن بیفتیم و ترک عادت کنیم! 🙂
همین الان یکی از کتابهای مشترک من و استاد برزو، بیش از یک سال است به واسطه کمالگرایی ناشر همچنان در مرحله ویراستاری و بازبینی است!
سلام و وقت بخیر
بسیار ممنون که این مطلب رو تهیه کردین
به خاطر کمالگرایی نوشتنم خیلی طول کشید و آخراش بریدم کارم خیلی کند پیش میرفت
اون اواخر نگرانی فروشش رو هم پیدا کرده بودم شروع کردم به جستجوی کتابهای مشابه نوشته ام و متاسفانه مدام مقایسه میکردم
به نظرم کارم در مقابل نوشته های اونا حرفی برای گفتن نداره
یا اینکه فروش نمیره و نتیجه ای به اندازه ی زحمتی که براش کشیدم نمیگیرم!
یکی دو فصل اول رو دادم چند نفر بخونن که ای کاش میگذاشتم تموم میشد بعد نشونشون میدادم یا نشون آدمهای مثبت اندیش تری میدادن
بعضی میگفتن مشابهش تو بازار ریخته!! البته این شخص اصلا در مورد اون موضو تخصصی نداشت فقط شنیده و دیده که کتاباش زیاده
یکی گفت خیلی زیاد همه رو توضیح دادی برای کسی خوبه که میخواد کامل یادبگیره این شخص از روی فیلم آموزشی مطالب رو دسته بندی یاد گرفته بود نه کتاب!! کامل هم نخونده بود
تصمیم گرفتم بخشیش رو به صورت کوتاه و درس درس تو تلگرام یا سایت منتشر کنم و ببینم افراد تازه کار استقبال میکنن یا نه
لطفا اگه ممکنه راهنمایی بفرمایید
ممنون
سلام و عرض ادب
پاسخ پرسش شما را به ایمیلتان ارسال کردم
بابت مطالب مفید و ارزشمندتون تشکر میکنم. آرزوی موفقیت روزافزون دارم براتون
سلام، جناب آقای رضایی، مقاله جالبی است. به خصوص اینکه با خصوصیت من هم همخوانی دارد. کمالگرایی!
سالها بود در زمینه خلاقیت مطالعه و تدریس داشتم. دوست داشتم در این زمینه کتابی بنویسم و تجربیات دوران تدریسام را از طریق کتاب منتشر کنم. ولی به واسطه برخی از دلایلی که در این مقاله نیز تحت عنوان کمالگرایی به آنها اشاره شده، کار به سرانجام نمیرسید. به جای اینکه کل فصول کتاب را بنویسم و بعد به ویراستاری آن بپردازم، با هر مطلب کوچکی که مینوشتم، به کرات آن را ویراستاری میکردم. البته پس از ویراستاریهای مکرر هم از متن راضی نبودم!
این موضوع باعث شده بود که نوشتن کتاب پیش نرود و به اتمام نرسد. بالاخره بعد از سالها تلاش برای نوشتن کتاب، در دورهای شرکت کردم و با موضوع کمالگرایی آشنا شدم. خوشبختانه بعد از این دوره، موفق شدم کمالگرایی را کنار بگذارم. در مدت کمتر از یک ماه کتابم را تکمیل کردم و برای چاپ به ناشر فرستادم و کتابم چاپ شد. به همین سادگی!
سلام آقای امید
بسیار خوشحالم که بالاخره موفق شدید کتاب تان را بنویسید و مرسی که با دقت مقاله را خوانده و تجربیات خود را در اختیار سایرین قرار دادید. برای شما آرزوی بهترین ها رو دارم.
صفحات اولیه کتاب خلاقیت در عمل تان را هم دانلود کردم. به نظر کتاب کاربردی است.